یادداشت

لوبان نجاری می‌آموزد

سالها پیش در کتابی نقل قولی از کریستین نورنبرگ شولتز خواندم با این مضمون:” شهر جایی ست که اگر پسربچه‌ای با دوچرخه‌اش به بازی برود، وقت برگشت به خانه می‌داند که در آینده می‌خواهد چه کاره بشود” حالا که قرار است یادداشتی از روزگار رفته تحصیل در رشته طراحی شهری در مقطع کارشناسی ارشد بنویسم و به کند و کاو در آن ایام افتاده‌ام می‌ بینم این جمله از آن مجموعه عواملی بود که مرا به سمت شناخت پیکری که در پشت نام “شهر”بود سوق داد.

تجربه تحصیلی من در یک بازه ده ساله شکل گرفت. دیپلم ریاضی و ورودی کاردانی سال ۸۰ معماری دانشگاه آزاد زنجان بودم. به خاطر می‌آورم آن سالها تازه معماری به مقطعهای کاردانی و کارشناسی و ارشد تقسیم شده بود و دانشگاه زنجان از جمله ها دانشگاههایی بود که در مقطع کاردانی اقدام به پذیرش دانشجو کرده بود. اساتید ما در آن دوره در کنار آموزش سرفصلهای مورد نظر دانشگاهی تاکید ویژه‌ای داشتند که هیچ آموزه‌ای بالاتر و مهمتر از بازدید از ابنیه نیست و این برای من همان شد که در شهر جاری شوم.

دوره کارشناسی معماری نیز دوره دوساله ای که بود که در ادامه تحصیلات دانشگاهی طی شد. به لحاظ بار آموزشی اتفاق ویژه‌ای در آن نبود مگر آن دو واحد اختیاری تحلیل فضای شهری که با کتاب “محیط‌های پاسخده” گذراندیم و برای من به مثابه دوربینی بود که یاری ام می کرد تا زبان شهر را کم کم بفهمم.

بار دیگر که به عنوان دانشجو به فضای دانشگاهی بازگشتم پنج سال از دوره کارشناسی گذشته بود. در این حد فاصل در دفاتر معماری‌ای مشغول به کار بودم که تنها موضوعشان ساختن کاری شاخص نسبت به بقیه بناها بود و بدیهی ست در چنین فضایی تنها چیزی که چندان به آن توجه نمی شود شهر است. اما من به واسطه علاقه ای که به شناخت معماری تهران به ویژه از ۱۳۰۰ به این سو پیدا کرده بودم از هر فرصتی برای حضور در شهر، جستجو و تماشای این ابنیه استفاده می کردم. تداوم این امر منجر به این شد که دیگر تنها تماشای بنا نظرم را جلب نمی کرد. شکل استفاده از بنا، موقعیت مکانی و رفتار مردم و شکل حضورشان هم عواملی بودند که به این مطالعه میدانی افزوده شده بودند و حتی به نوعی در فهم سیر روزگار سپری شده بنا یاری می رساندند.

در کنار این برداشت میدانی مطالعات شخصی برای آشنایی بیشتر شروع کردم. کتابهای دکتر جهانشاه پاکزاد و مهندس محمود توسلی مجموعه‌ای بودند که با نثر روان و قابل فهم، نمونه‌های عینی مطالب را شرح می‌دادند و همین مطالعات من را مصمم کرد تا برای شناختن معماری ای که دوستش داشتم باید دانشم را نسبت به شناخت زمینه گسترش دهم.
حالا که با گذشت ۵ سال از فارغ‌التحصیلی رشته طراحی شهری به مرور آن دوره تحصیلی می پردازم می‌بینم آنچه که از آن دوره بهره بردم بیش از عناوین درسی عامل دیگری بوده است که در ادامه از آن خواهم نوشت.

ژن تاریخی استاد و شاگرد

واحدهای درسی‌ای که ارائه شد مجموعه ای از دروس تئوری و عملی در یک طیف وسیع بود. طیفی که یک سر آن از موضوع روش تحقیق(اگرچه به نظر این واحد درسی باید از ابتدایی‌ترین واحدهای درسی سالهای آموزش عالی باشد) وتدوین پایانه آغاز می شد و در میانه طیف به تحقیق و شناخت تئوری‌ها و نظریه‌ها که به نوعی تکرار منابعی بود که برای آزمون ورودی به این مقطع مطالعه می شد ، و شاید کمی نرم افزار جی.آی.اس ارئه می شد و انتهای طیف کارگاه عملی بود و تجربه های کوچکی از شکل تصمیم گیری و روش شناخت محیط، ایده پردازی و طراحی برای موضوع بود.

اما آنچه که تجربه شخصی من می گوید این است که کیفیت آموزش منتهی به ارتقاء دانش به طور مستقیم ارتباط با مدرس داشت. تاثیرگذارترین اساتید برای من اساتیدی بودند که در کنار کار تدریس در جامعه حرفه‌ای نیز فعالیت داشتند و تلاش می کردند تجربیات خود را در میان مباحث درسی انتقال دهند. کیفیتی که این تلاش ایجاد می کرد کاملا تفاوتش را در خروجی‌ها یا سطح دانشی دانشجویان عیان می‌کرد. تجربه کارگاه شهرسازی با استادی که از اعضاء گروه تهیه طرح جامع ۱۳۸۶ بود، یا فهم ساختار نرم افزار جی.آی.اس از استادی که خود در جامعه حرفه‌ای تجربه کار با این نرم‌افزار را داشت از نمونه‌ مواردی است که برای من قابل ذکر است.

و اما شاگردان امروز

به گمانم موضوع کیفیت سنجی دوره تحصیلی تنها با عناوین درسی و کیفیت ارائه اساتید کامل نیست. بخش دیگری از این روند آموزش مشخصا به هدف و دغدغه دانشجویان باز می‌گردد. در حال حاضر شرایط گزینش در مقاطع کاردانی به کارشناسی و کارشناسی به کارشناسی ارشد به شکلی ست که سابقه تحصیلی افراد چندان اهمیتی در پذیرش ندارد و به دست آوردن امتیاز لازم برای ورود، هنگامی که حاصل می‌شود به معنای آمادگی فرد در مقطع تحصیلی مورد نظر می‌باشد. به عبارتی نظام آموزشی باکی از رِشته شدن پنبه‌های مدرس و عمر نسل جوان ندارد. اما واقعیت این است که مشکلات دقیقا پس از عبور از آزمون آغاز می‌شود. در دوره کارشناسی همکلاسی‌ای داشتم که با فوق دیپلم فیزیک در رشته معماری پذیرفته شده بود. علی رغم همه تلاشهایش به دلیل عدم آشنایی با زیرساختهای دانشی مورد نیاز، برای رسیدن به سطح کلاس متوسل به برونسپاری پروژه های درسی شد. در مقطع ارشد، همکلاسی داشتم که یکبار ارشد زبانهای باستانی را گذرانده بود و به نقل از خودش بالاترین درصدی که زده بود زبان انگلیسی (۷۰درصد) بود و همین امر او را از آزمون طراحی شهری به سلامت عبور داده بود. اگرچه پرتلاش بود اما زمان کم دوره و حجم درسها فرصتی برای مطالعات تکمیلی برایش نمی‌گذاشت. این سیاست پذیرش دانشجو علاوه بر اینکه به سردرگمی نسلی در انتخاب راه و تدقیق هدف تاثیر می گذارد، در سطح کیفی آموزش ارائه شده نیز موثر است.

 نکته دیگر سرریز شدن سیل کارمندان مدیریت شهری به رشته طراحی شهری ست. تاثیر حضور افرادی که برای تحکیم یا ارتقاء موقعیت شغلی خود اقدام به تحصیل می‌کنند اما زمان لازم برای حضور در کلاس و یا انجام تمرینهای مورد نظر را ندارند؛ نیز کمتر از تاثیرمورد قبلی ذکر شده نیست.

گربه فیلسوف: وقتی نمی دونی کجا می‌خوای بری چه اهمیتی داره از کدام سمت بروی؟”روایت مختصری از سیستم سرگردان گزینش دانشجو

زمان کوتاه و فرصت اندک

عامل مهم دیگری که نمی‌توان نادیده‌اش گرفت زمان محدود است. دوسال برای دوره‌ای که دربرگیرنده مبانی شناخت، به دست‌آوردن مهارتهای مورد نیاز برای فعالیت حرفه‌ای ست بسیار اندک است. فکر می کنم چنین رشته‌ای نیازمند به زمان بیشتر و بازبینی محتواهای درسی می‌باشد. به عنوان مثال گذرندان دروسی نظیر مرور بر سیر اندیشه‌ها در شرایطی که دانشجو موظف به مطالعه آنها بری آزمون ورودی بوده‌است دور باطلی می نماید.

اما به گمانم مهمترین درسی که جایش خالی ست درسی ست که مهارت حرفه‌ای برای جمله همه گیر “شهر موجودی زنده است” را به دانشجویان این دوره بیاموزد. طراحی شهری دانشی ست میان رشته‌ای و خروجی پروژه‌هایش تنها به یک گروه اجتماعی خاص مربوط نمی شود. هر تصمیم کوچک یا طرح کوچک و اثرات آن، به همه شهروندان شهر بازمی گردد و به همین اندازه نیاز دارد خروجی آن حاصل هم‌اندیشی کارشناسان متعددی در حوزه‌های علوم اجتماعی، معماری، محیط‌زیست، مدیریت شهری و … باشد. مهارت همکاری کردن و انجام وظیفه در پیشبرد یک هدف در کارگروهی با حضور متخصصان متنوع شاید باید اولین تمرینهایش را در فضای دانشگاهی در قالب یک واحد درسی از سر بگذراند. در کنار این تمرین آشنایی‌هایی هرچند اولیه‌ با جامعه‌شناسی شهری، محیط‌زیست، حمل و نقل، برنامه‌ریزی شهری، شناخت ادبیات تخصصی جایشان خالی‌ست.

لوبان نجاری می‌آموزد

“لوبان نجاری می‌آموزد” روایت یکی از سه پسر پیرمردی ست که می خواهد، فرزندانش نجاری بیاموزند و او در نهایت با وجود موانع، مسیر خود را به استاد نجار می‌رساند و علی‌رغم تمرینهای سخت استاد، دوره نجاری خود را به پایان می‌رساند. در مسیر بازگشت موانع مسیر (نظیر ساختن پل برای عبور از رود، ساختن آرامگاه برای شخصی که به او برای رسیدن کمک کرده بود) را با مهارت نوآموخته‌اش هموار می‌کند.

به خاطر دارم این کتاب را یکی از اساتید دوره کاردانی معماری برای اولین جلسه درس هندسه برایمان آورد و تاکید کرد مهارتی که می‌آموزیم همواره حرکتی میان تلاش، آموختن و بهبود بخشیدن دارد.

فکر می کنم رشته طراحی شهری ماهیتی چنین دارد. ریشه‌های کیفیتش از دغدغه شخصی افراد، کیفیت مهارت آموزی و تلاش برای بهبود تغذیه می‌کند.

از همین روست که زمانی که از من می‌پرسند با طراحی شهری خوب پول در می‌آوری، می گویم خوب کِیف می‌کنم. من از معدود آدمهای خوش شانسی بودم که هر چه می‌خواستم شهر به من داد. در مقطع ارشد موضوع پایاننامه ام را شناخت شهر بر اساس الگوی پرسه زن برداشتم که می خواست از نظریه پرسه زن والتر بنیامین به عنوان یک روش برداشت میدانی بهره جوید. استادم دکتر غزال کرامتی به جای سنت رایج راهنمایی رساله‌ها، ساعتهای بسیاری را با من در شهر قدم زد و از چطور دیدن و کشف کردن شهر برایم گفت. خروجی طرح آن پایاننامه در سالهای گذشته تبدیل به تجربه‌‌های اجرایی شدند بی آنکه من در آن نقشی داشته باشم اما به نوعی تایید بر درستی جمعبندی آن رساله داشت. در حال حاضر در محدوده‌ای زندگی می کنم که وظیفه برداشت میدانی و شناختش ۶ سال پیش برای انجام درس کارگاه شهرسازی بر عهده من بود. حالا امکان تحقق و یا عدم تحقق آن ایده‌ها را، در کنار آسیبها، ضعفها و نقاط قوتی که در یک رفت و آمد ساده نمی شد فهمید را مرور می کنم و می بینم آزمون زمان عامل حذف نشدنی ست در شناخت شهر. یادم هست رویایم برای تحصیل طراحی شهری تجربه کلاسهای دکتر جهانشاه پاکزاد بود و در اصل  روانی کتابهایی که آن دوره از ایشان در میان کتابهای سخت فهم این حوزه می‌خواندم اعتماد به نفس شرکت در آزمون طراحی شهری را به من داد. حالا برایم نوشتن در مجموعه‌ای که دکترپاکزاد مشاور علمی آن است هیچ دست کم از آن رویای دور ندارد با همانقدر شادمانی. این میسر نمی‌شد مگر به مهر دکتر غزال کرامتی که در تمام سالهای پس از تحصیل، نه تنها من، همه دانشجویانش را رها نکرد. ترغیب برای نوشتن، ایجاد فرصت برای معرفی دانشجوهایش در موقعیتهای گوناگون، تلاش برای ایجاد فرصت تدریس، حفظ رابطه دانشجویان با دانشگاه، تلاش برای معرفی فضای جامعه حرفه‌ای به دانشجویان با تعریف برنامه‌های مشترک نهاد محلی-دانشگاهی-مدیریت شهری و دغدغه مندی بی‌پایانش برای تهران و فرزندان این مرز و بوم برای من فراموش نشدنی ست.

می‌خواهم بگویم فکر می کنم نمی توانیم طراحی شهری‌ای را که در دانشگاه ارائه می‌شود از آنچه که در جامعه حرفه‌ای از این حرفه می‌خواهند جدا کنیم. این رشته یک پیکر واحد است که اگر بخواهد بر اساس رسالتش اثرگذار باشد باید حدفاصل جامعه حرفه‌ای و دانشگاهی خود را به حداقل و حتی به صفر برساند.

اعضاء خودش را رها نکند و گفتمان و بده بستان دو حوزه دانشگاهی –حرفه‌ای در کنار تجربه همکاری با دیگر رشته‌های مرتبط را تقویت کند.شاید خیلی دور بنماید ولی به قول دکتر کرامتی برای ایجاد بهبود و حرکت در مسیر پر فراز و نشیبش ما باید شجاعت خیالپردازی را داشته‌باشیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.